تلاش کردن در جهت هدفی که هر کدوم از ما برای خودمون مشخص می کنیم پستی و بلندی زیادی داره. روزهایی که شادیم، غمگینیم، حس و حال خوبی نداریم، بی انرژی هستیم، ناراحتیم، ساکتیم، متفکریم، در حال مشورت هستیم، برنامه ریزی می کنیم، اقدام می کنیم، فیدبک می گیریم، تو ذوقمون میخوره، حرفای نامربوط میشنویم، حمایت میشیم یا پای شنیدن تجربه ی دیگران می شینیم؛ بخشی از تجربه هایی هست که در طول مدتی که تلاش می کنیم باهاش روبرو می شیم.
کار می کنیم، تعامل می کنیم، خجالت می کشیم، برای حقمون می جنگیم، کلاس میریم و خیلی کارای دیگه ای که فکر می کنیم با انجام دادن اونا میتونیم به هدفمون نزدیک بشیم.
به نظر من شناخت خودمون، بررسی های متناسب با روحیاتمون، اقدام های کوچک و ارزیابی اونا میتونه مسیر رو برای ما روشن تر کنه. اما روزهایی هم هستن که تلاش و انرژیه زیادی که داشتیم به خاطر تصویری که هنوز بهش نرسیدیم مارو کم انرژی و حتی کم امید میکنه. نمیشه فرد تلاشگری باشیم و پای صحبت دوستان و آشناها و کساییکه تلاش کردن بشینیم و در این مورد اشتراک نداشته باشیم.
برای استمرار در مسیری که پیش رو داریم، داشتنِ تصویر ذهنی با افق زمانیِ بزرگتر به همراه صبر، کمک می کنه دلگرم بمونیم. داشتن یک راهنمای خوب قوت قلب بهمون میده. نشان دادن نمودار و اطلاعات به کسانی که قبولشون داریم مارو آگاه تر و قوی تر می کنه. روزایی هم هستن که حس و حال هم صحبتی با هیچ کس رو نداریم. کلافه ایم و نمیدونیم باید از چند ساعت وقتی که داریم، چجوری استفاده کنیم.
کارهای لیست شده روی میز هستن و موندیم که به کدوم رسیدگی کنیم. به خودمون میگیم به شخصیت شناسی و توسعه ی فردیم رسیدگی کنم یا برنامه ی هفتگیم رو طبق زمان بندی جلو ببرم یا به دوستم زنگ بزنمو برم بیرون یا هیچ کاری نکنمو درازکش روی تختم فکر کنم.
این نمودار سینوسی در حال گذر هست و ما باید بدونیم زمانیکه به سمت پایین میره چجوری شرایط رو کنترل کنیم. فیلمی که خیلی ازش یاد گرفتم و چندبار دیدمش مربوط به ری کراک (کسی که مک دونالدز امروزی رو بنا کرد)، لحظه هایی رو داشت که پر از نا امیدی بودن و نشون میداد که در اون شرایط صحبت های انگیزشی افراد موفق، یکی از عوامل سرپا نگه داشتنش بود.
توی دوران 18 تا 22 سالگی خیلی فیلم و کتابای انگیزشی میخوندم و میدیدم که یه احساس طراوت و انرژیه زیادی رو به من منتقل میکرد، منو شاد میکرد و کمک میکرد ساعت هامو به خوبی سپری کنم. اما جلوتر که رفتم متوجه شدم که واقعیت هایی که وجود داره رو، به خوبیه اون چیزی که تجربه می کردم نشون نمیده و این برام اذیت کننده شده بود تا اینکه با کمک دوستام، تلاش هام، مطالعات و داشتن محمدرضا شعبانعلی و متمم مسیر بهتر و واقعی تری پیش روم باز شد. تجربه هایی از جنس ارتباطات و نوشتن سناریوهای مختلف، تصمیم های زیاد و اقدام های پشت سرهم، نگاهم رو بازتر و مسیرم رو روشن تر کرد.
تا مدت ها به کلیپ ها، فایل ها و فیلم های انگیزشی توجهی نمی کردم تا اینکه زمانی رسید که با تمرین و تکرار مدل ذهنیه مفیدِ روزهای خودمو پیدا کردم و یه جاهایی به این نتیجه رسیدم که بعضی از صحبت های انگیزشی هم واقعا بخشی از اون قسمت های مسیره که باید درکنار هزار تا چیز دیگه بهش توجه کنم. دیدن زندگیه ری کراک کمی نگاهم رو عوض کرد و باعث شد روزهاییکه حال و حوصله ی هیچ چیزی رو نداشتم، سری بهشون بزنم.
یکی دوتا کلیپی که توی اون روزا بهشون سرمیزدم و اگر لازم بشه بازهم بهشون سرمیزنم رو اینجا میزارم. برای من توی اون شرایط حال بهتری ساخت. شاید برای شما هم مفید باشه.