سال جدید هم از راه رسید. زندگی همیشه در جریان بوده. با همه ی خوبی ها و بدی هاش. وقتی خواستم این پست رو بنویسم دیدم که خیلی تلخی ها، سختی ها، بی مدیریتی ها، بی فهمی ها و خرابکاری ها زیاده که میشه راحت هزاران کلمه ازشون نوشت اما وقتی میبینم کاری از دستم بر نمیاد، تصمیم گرفتم از خوبی هایی که داشت بگم.
سال 98 از ابتدایی که شروع شد تجربه ی خیلی خوبی رو به من منتقل کرد. اولین سالی بود که پرسنل بخش پشتیبانی با ظرفیت کامل از روز 1 فروردین مشغول به فعالیت بودن. اینجا متوجه شدم وقتی جدیت و نیاز به انجام کار لازم هست، همه با شوق همکاری می کنن و با انرژی کارهارو جلو میبرن.
در ادامه با توجه به اینکه تیم به یکپارچگی خوبی رسید، پرسشنامه ای رو به کل مجموعه دادیم تا بتونن تمامیه فکر و دیدگاهی که اینجا دارن و نیازهایی رو که می بینن بنویسن، حتی اعلام کردیم که اسمشون رو ننویسن تا بتونن همه ی حرف هاشون رو بزنن و کمک کنن که ما تمامی مسائل مربوط به تیم داخلیمون رو بدونیم. خروجی های جالبی داشت، از جمله اینکه بعد از اون، تفریحات تیمی رو بعد از ساعات کاری به شکل گروهی افزایش دادیم و این موضوع بسیار کمک کننده بود برای ارتباطات بهترِ تیم.
تصمیم گرفتیم سرعتمون رو بیشتر کنیم و با چابکی بیشتر در جهت رشد حرکت کنیم، این موضوع باعث شد با حفظ صمیمیمت و ادامه دار شدن دوستیمون، از یه عده از همکارها خداحافظی کنیم. اینجا معنیه یکدلی دوباره برام زنده شد و درس خوبی یاد گرفتم. همه ی همکارهایی که از پیشمون رفتن، امروز به خوبی باهامون در ارتباط هستن و من این اخلاق خوب رو یک ارزش میدونم. ارزشی که خیلی ها ازش محروم هستن.
دائماً بازار رو بررسی میکردیم و از مجموعه های بزرگی که در خارج از کشور به موفقیت رسیده بودن الگو برداری و در ادامه بومی سازی کردیم، همینطور همکارهای داخلی رو هم پیگیری میکردیم. این اخلاق بررسی (که البته همیشه در رکن کارهای هممون بوده) بسیار کمک کرد که تصمیم های سخت اما درستی رو بگیریم.
تابستون 98 بعد از بررسی های زیاد تصمیم گرفتیم مدل کسب و کارمون رو در جهت بهبودِ رشد و جذب سهم بیشتر بازار، عوض کنیم. به اصطلاح (pivot) کردیم. این تصمیم بسیار سخت، نقطه ی عطفی شد برای صعود ما به پله های بعدی.
این تغییرِ رویه سبب شد چند ماه افت زیادی کنیم اما در ادامه سرعت رشد همیشه از پیش بینی هامون بیشتر شد. واقعا جذاب و دوست داشتنی بود. درسی که اینجا یاد گرفتیم این بود که هیچوقت پیروزی کوچیک رو به فتح بزرگ ترجیح ندیم. همین شد که توی یک بازه افت شدید داشتیم اما رشدمون سبب جبران عقب افتادگی ها شد که البته این مسیر روز به روز داره بهتر میشه.
زمانیکه اتفاقاتی مثل قطعی اینترنت پیش اومد، از جمله کارهایی که سریع سبب شد تیم به صورت یکپارچه به کارهاش ادامه بده، این بود که با کمک چنتا از اعضای تیم فنی، نرم افزارهایی رو که میتونستیم به صورت گروهی در ارتباط باشیم و اطلاع رسانی کنیم رو پیدا و معرفی کنیم تا با بتونیم با سرعت خوبی کار رو جلو ببریم. البته که یکی از درس هایی که اینجا یاد گرفتم این بود که باتمام یکدلی هایی که بین همه ی ماها بود بخش زیادی از کارمندها با راندمان نصف تونستن دورکاری کنن و این موضوع سبب شد که دورکاری فقط و فقط در شرایط فورس ماژور پیاده سازی بشه.
توی اون روزا استفاده ی بهینه از منابع و ساختن زیرساخت ها خیلی بُلد شد و اونجا بود که با گپی که توی بازار اتفاق افتاد، تونستیم با ارسال پیامک های موثر، درخواست و مشتری خوبی جذب کنیم. سختی شرایط رو به فرصت تبدیل کردیم، البته که مطلوبیت متوسطی داشت اما درس خوبی بود و شرایط رو مثبت کرد.
سال 98 دوباره برامون سورپرایز داشت و حس و حالِ من رو بعد از حادثه ی همواپیما خیلی بد کرد. اون روزا به کارمندها اطلاع دادم که از نظر روحی خیلی شرایط خوبی رو سپری نمی کنم اما دو تا اقدام سبب شد کمک بزرگی بهم بشه.
اول اینکه محمدرضا شعبانعلی یه پست گذاشت به اسم چه باید کرد که با خوندنش ذهنم خیلی آزاد تر شد و دوم اینکه حمایت و کارهایی که کارمندهام برام انجام میدادن تا حالم رو بهتر کنن (به قول محمدرضا مهربانی های کوچک زندگی). اون روزا با پررنگ شدنش حالم رو دگرگون کرد و بیش از قبل بهبود پیدا کردم و انرژی گرفتم. اینجا معنیه یکدلی بیشتر رو به چشم دیدم و با تمام وجودم حس کردم.
رشد ما به خوبی جلو میرفت و ما در حال برنامه ریزی های مختلف برای برداشت بیشتر بودیم که شرایط قرنطینه و کرونا پیش اومد. یکی از مشکلات اون روزا حجم بالای خبرهای ضد ونقیض بود که حسابی تیم رو دچار تشویش فکری و ترس کرده بود. اینجا جلسات گروهی مختلفی گذاشتیم برای آروم کردن شرایط و اعلام اینکه با دقت بالاتری خبرها رو دنبال کنید و هر خبری رو نخونید، کمتر در مورد مشکل پیش اومده صحبت کنید و بیشتر به سمت پیشگیری قدم بردارید. حاصل جلساتی که گذاشتیم آرامش بیشتر و فکر راحت تربرای همه ی کارمندها بود که اثربخشیه صحبت هایی رو نشون میده که باید با هم تیمی ها انجام داد و به این ترتیب بود که تونستم همه ی تجربیات خوبی رو که میشد از دل اتفاقات بد بیرون بکشم، بدست بیارم.
عکس بالا از عکس هایی بود که زیاد توی فضای مجازی پخش شد اما جزء موارد مهمی هست که باید دائما بهش توجه کنیم. وقتی نمیتونیم بابت اتفاقاتی که پیش میاد کاری انجام بدیم نباید زانوی غم بغل کنیم، باید به توسعه ی مهارت ها و بهبود نقطه اثراتمون در جاهایی که اختیار داریم فکر کنیم.
تمامی این نگاه ها و مدل ذهنی ایی که داشتیم و داریم، باعث شد بتونیم سال 98 رو به خوبی و با حفظ روحیه پیش ببریم و تیمی رو بسازیم که در تمامی لحظات حس صمیمیت ، شوق به کار و انسجام کار تیمی درونشون موج بزنه. اینو هم بگم که با شرایط ایده آل کمی فاصله داریم اما با شناختی که از خودمون دارم و این واقعیت که در زمان میشه مشکلات رو با مدیریت منابع بهبود داد، میدونم که خیلی خیلی سریع به شرایط ایده آل توی خدمت از ما میرسیم.
به هر حال تنها حرفی رو که میتونم در پایان صحبت هام داشته باشم اینه که برداشت حداکثری و یادگیری تنها مایه ی نجات و غذای فکر و روح ما هست که باید دائما بهش توجه کنیم.
شاد باشید.