بی شک برای شما هم پیش آمده که دوست یا آشنایی بدلیل داشتن مشکل یا ناتوانی در تصمیم گیری یا مغشوش بودن فکر خود به شما تماس گرفته یا نزد شما آمده تا کمی آرام شود و صحبت کند . در این مواقع دو حالت وجود دارد .
1 ) آن فرد شما را در آن زمینه ای که مشکل دارد قبول دارد و برای شنیدن پیشنهادهایتان پیش شما آمده .
2 ) شما را به عنوان شنونده ی حرف های خود و رسیدن به آرامش انتخاب کرده و لزوماً شما را در زمینه ی مشکل خود آگاه نمیداند.
رویکرد ما چگونه باید باشد ؟
مورد 1 به نظر کاملاً واضح و مشخص است ، در این حالت فرد برای صحبت با شما بسیار راغب است و برای دیدن شما تابع زمانبندی شماست تا بتواند برای حل مشکل ، راهنمایی های شما را بشنود و انجام دهد .
اما روی صحبت من ، حالت دوم است . زمانیکه فرد برایش مشکل پیش آمده ، نیاز به صحبت کردن با فرد مرتبط از نظر ذهنی خود را دارد اما بدلیل نداشتن فرد مطلوب ، پیش شما می آید . تفاوت های این دو حالت از همین لحظه شروع میشود . لحن گفتار دعوت برای هم صحبتی ، نوع نگاه به شما ، دقت و توجه به حرف های شما ، رعایت نکاتی که شما به او میگویید کاملاً تغییر پیدا میکند .
دعوت شما از اینکه اگه توی این چند روز وقت داری و فرصت مناسب بود برات ، هماهنگ کن همدیگر رو ببینیم (حالت اول) به بیا امشب بریم بیرون خیلی اوکی نیست حالم ، تغییر میکنه ( حالت دوم )
نکته ای که در اینجا قابل ذکر هست اینه که فرد در حقیقت شما را به عنوان فرد اثرگذار در تشخیص مشکل خود بطور کامل قبول ندارد و حرف های شما را با نقطه ی اثر کمرنگی برای مشکلش در نظر میگیرد . هر چند که شما با توجه به شرایطی که از او میشناسید راهکار صحیح به او میدهید و به نفعش صحبت میکنید اما حاصل تلاش شما برای کمک به او چیز زیادی نیست .
موارد زیادی برای خودم پیش آمده و زیاد هم دیده ام که طرف مقابل پس از صحبت کردن ، دوباره به مشکلات خود برگشته و به دنبال چاره جویی میگردد .
در چنین مواقعی چکار کنیم ؟!!
نکته ی قابل توجه این است که بسیاری از ما ارزش کمکی که سریع و آسان بدست آید را نمیدانیم و همانطور که در فایل صوتی مدیرت منابع اشاره شده ، در تشخیص راه صحیحی که راحت بدست می آید و راهی که با تلاش به آن میرسیم اشتباه میکنیم ، باید نسبت به کمک به فرد مربوط دقت کنیم .
با چند مثال به ساده سازی برای این مطلب ادامه میدهم .
-
مورد اول
دوستی داشتم که برای ایجاد یک کسب و کار مرتبط با رشته ی خود بسیار تلاش میکرد و در موارد بسیاری برای سوالات مختلفی که داشت ؛ با من که خودم هم درگیر سوالات مختلفی در مورد کسب و کار خود بودم صحبت میکرد و خواهان دیدار و قرار مذاکره بود . ( از جنس حالت اول ) . مدت ها گذشت و کسب و کار خودش را به جلو برد و تا حدودی موفق هم بود . 2 سال بعد که کم و بیش باهم در ارتباط بودیم بطور اتفاقی او را در خیابان دیدم و در مورد کسب و کارش پرسیدم ، او دیگر حال و هوای آن روزها و صحبت هایی که با هم میکردیم را فراموش کرده بود و جنس صحبتش شبیه افرادی که مدیرانه و مدبرانه عمل میکنند بود ( البته دوست داشت که اینطور باشد ) به اصطلاح فنجانش پر شده بود . پس از کمی خوش و بش مشکلی را مطرح کرد که راه حل آن بدلیل تجربه ی مشابه ، بسیار برای من واضح بود و به سرعت او را برای حل مشکلش دعوت به خواندن دو مطلب کردم و اطلاعات آن مطالب را در اختیارش گذاشتم اما با این سرعتی که من به او پاسخ دادم و ذهنیتی که او نسبت به راه حل هایی که آسان بدست نمی آید داشت ، با خطای ذهنی نسبت به ارزش منبع به این موضوع نگاه کرد و پس از مدتی متوجه شدم که کماکان با همان مشکل دست و پنجه نرم میکند .
-
مورد دوم
دوست دیگری داشتم که تازه مشغول به کار شده بود و بسیار خام و بی تجربه بود ( خام و بی تجربه به این لحاظ که ما در طول مسیر کاری و در سال های مختلف ، تجارب متفاوتی را بدست می آوریم و او در اول این راه بود ) اما در یک حوزه ی مرتبط با کار جدیدش تخصصی نسبی داشت . روزهای اول بسیار برای موثر بودن در کار خود سوال میپرسید ، خوب گوش میداد و برای انجام آنها بسیار تلاش میکرد . مدتی از کار او گذشت ( حدود 3 – 4 ماه ) کمی با جنس کار آشنا شده بود ، در طول این مدت به تجربه های من گوش کرده بود و بخشی از حقایق و سختی های کار را از نزدیک لمس کرده بود . پس از مدتی با رویکردی معترضانه نسبت به کار خود باهم در حال صحبت بودیم و از مشکلاتش تعریف میکرد ( با رویکرد آدم هایی که خاک کار را خورده اند و انگار خیلی چیزها را تا آخر ماجرا فهمیده اند ) . آنقدر مشکلش برای من قابل لمس بود و راهکارهایی که داشتم به اصطلاح در جیب من بود که شروع کردم به توضیح دادن اما او دیگر خود را آدم قبل نمیدانست و زیاد به راهکارهای اعلامی توجه نمیکرد . بعد از مدتی متوجه شدم که مشکلات او کماکان پابرجاست و هنوز اندرخم همان کوچه است .
نکته ای که میخواهم به آن اشاره کنم این است که حس همراهی نسبت به دیگران در اکثر مواقع اگر سریع و از سر دوست داشتن و محبت باشد ، سخت رعایتش میکنند و قدرش را نمیدانند و دچار خطای ذهنی با خودشان میشوند . باید یادمان باشد که اگر فرد تشنه ی شنیدن و کمک نباشد تلاش ما برای هدایت و رفع مشکل او تاثیر زیادی نخواهد داشت و فقط انرژی زیادی از ما گرفته است . من از تجربه ی خود و سایر دوستانم که این کلام مشترک بین ما وجود دارد یاد گرفته ام در چنین مواقعی کمک کردن به دیگران باید مرحله ای انجام شود . باید از او سوال بپرسیم و او را به دنبال گشتن برای پاسخ به آن سوال مشغول کنیم . بعد از مدتی به سراغ ما می آید که یا پاسخ را یافته که تعریف خواهد کرد یا سوال برایش حل نشده که برای مشورت و فکرهایی که کرده سوال میپرسد . این روال باید ادامه پیدا کند تا فرد با درگیری ذهنی و درنهایت با کمک ما در طول مدت به جوابش برسد و مشکلش حل شود . در این حالت نه او بی توجه نسبت به راهنمایی های ما عمل کرده ، نه شنیده های خود را بی ارزش میداند و نه این کمک را کوچک میبیند .
صحبت من نه از روی گذاشتن منت برای انجام کاری برای دیگران است ( هر چند که در این روزها توصیه میشود ) بلکه برای تغییر نگاه دوستیست که نیاز به کمک دارد و ما میتوانیم به خوبی به او کمک کنیم تا مشکلش مرتفع شود .
اگر به این شکل عمل کنیم برای نزدیکان خود موثرتر و عزیزتر خواهیم بود .
سلام حبیب
آقا خیلی تبریک میگم بابت خونه آنلاینت
امیدوارم که این وب سایت همون جور یکه دوست داری جلو بره و به تمام اهدافت در این زمینه برسی
در مورد مطلبی که نوشتی باید بگم که منم تجربه هایی تا حدوی مثل همینایی که میگی دارم
راه حل دادن های کوتاه و چند تکه ای که مطرح کردی رو خیلی دوست داشتم
منم چند سال پیش این دغدغه رو داشتم. برای خودم دو راه رو انتخاب کردم.
1- وب سایت شخصی بزنم و اگر کسی ازم سوال می پرسد یکبار به او جواب دهم و همان حرف ها را در وبسایتم بنویسم. که اگر کسی با پرسش مشابه آمد دیگر وقت نگذارم و ارجاع دهم. اگر هم خوصله خواندن نداشت پس همان بهتر که برایش وقت نگذاشتم.
2- این روش بیشتر برای مشورت های بیزنسی است
آنقدر در کار خودم استمرار داشته باشم که به موقیت برسم. حالا همان موفقیت باعث می شود نظرات و پیشنهاداتم را بیشتر و بهتر بپذیرند. و من هم وقت و هم انرژی کمتری می گذارم
سلام حمید
ممنون از تبریکت ، قسمت اعظم داشتن این سایت با کمک تو انجام شده.
راهکارهات برای بهینه سازی زمانی و کساییکه کنارت هستن خوب بود. من هم تلاش میکنم بیشتر به راهکارت توجه و ازش استفاده کنم.
سلام
ممنون بابت مطلب جالبی که نوشته بودید، در واقع کمک کردن رو از یه زاویه متفاوت بررسی کرده بودید. فقط توی این قسمت:
اما با این سرعتی که من به او پاسخ دادم و ذهنیتی که او نسبت به راه حل هایی که آسان بدست نمی آید داشت ، با خطای ذهنی نسبت به ارزش منبع به این موضوع نگاه کرد و پس از مدتی متوجه شدم که کماکان با همان مشکل دست و پنجه نرم میکند.
منظورتون از خطای ذهنی نسبت به ارزش منبع چی هست؟
سلام و درود بر شما
اینکه همیشه فکر میکنیم برای حل شدن مشکلات و داشتن راهکار مناسب نیاز به فردی هست که باید برای شنیدن حرف هاش تلاش خیلی زیادی کنیم تا بتونیم چند دقیقه باهاش صحبت کنیم و به این فکر نمی کنیم که به خوبی اطراف خود رو نگاه کنیم و اگر به جواب نرسیدیم اقدام بعدی رو انجام بدیم. وقتی که منبعی (فردی ، دوستی ، آشنایی) در کنارمون باشه که به راحتی به دست بیاد و ساده بتونیم دغدغه ها و مشکلاتمون رو حل کنیم ، در ارزشگذاری منبع دچار اشتباه میشیم.
پیشنهاد می کنم برای درک بهتر موضوع سه فایل صوتی مدیریت منابع ، از وبسایت آموزشی متمم رو گوش کنید.
https://motamem.org/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%B1%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9/